روان کردن. روانه کردن. رجوع به روان کردن شود. - روان ساختن کاری، روبراه کردن آن کار. انجام دادن آن کار: بدین رای گشتند یکسر گوان که این کار را زال سازدروان. فردوسی
روان کردن. روانه کردن. رجوع به روان کردن شود. - روان ساختن کاری، روبراه کردن آن کار. انجام دادن آن کار: بدین رای گشتند یکسر گوان که این کار را زال سازدروان. فردوسی